توی اتوبوس، ... رو به روی صندلی من..
از تهران با مادرش اومده بود قزوین برای آزمون فوق لیسانس
اومده بود که مواظب دخترش باشه .. . نکنه یه وقت دخترم گول بخوره و با کسی دوست بشه
صندلی سمت راستشون، دو تا پسر نشسته بودن
مادرش یه سوال از اون پسر پرسید
و این مادر مهربون، انقدر با آقا پسر حرف زد و گفتن و خندیدن که وقتی اتوبوس نزدیک کرج رسیده بود، پسره دست مادره رو گرفت!
فکر کنم کار برعکس شده بود،،،،
باید دختره مواظب مادرش میشد...
پ-ن-1- خیلی وقت ها ما میخوایم یک نفر رو پند و اندرز بدیم و به قول خودمون هدایتش کنیم
اما هرچی تلاش میکنیم اثری نداره و طرف مقابل آدم نمیشه
اینجاست که باید اول خودمون رو درست کنیم و بعد دیگران رو
پ-ن-2- پدر و مادری که توی جوونی هر کاری که دوست داشتین انجام دادین، انتظار نداشته باشین بچه هاتون بشن پرهیزکار
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |