سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنها معبود من

مشغول ساختن قسمتی از مسجد بود
که دقایقی بعد، بانوی جلیل القدری وارد مسجد شد
نگاهش به او خیره شد... انگار تا به حال کسی به این زیبایی ندیده بود
و جوان ما ناخودآگاه یک دل نه و صد دل عاشق اون دختر شد
هرچی گفتند تو کجا و این دختر کجا حرف تو گوشش نرفت
شب و روز کارش شده بود گریه و فکر کردن
و بالاخره هرطوری که بود جریان عاشق شدنش رو به گوش اون دختر رسوند
و اون دختر برای جوان عاشق پیشه ما فقط یک شرط گذاشت
و گفت اگرمیخوای به من برسی باید چهل شب پشت سر هم نماز شب بخونی و اگر موفق شدی من باهات ازدواج میکنم
اون جوون با تمام جون و دل این شرط رو قبول کرد و نماز شب خوندنش شروع شد
چند شب بیشتر نمونده بود که چهل شب تموم بشه و به عشقش برسه
ولی دیگه گریه هاش برای کس دیگه ای شده بود
اون عاشق خدا شد و گوهرشاد رو فراموش کرد
درست حدث زدید! گوهرشاد همون بانوی جلیل القدر قصه واقعی ماست که مسجدی رو به روی حرم امام رضا بنا کرد و الان من و شما اونجا نماز میخونیم

پ-ن-1: میگم بهتر نیست اینایی که از عشق های زمینی نمیتونن دست بکشن و فراموششون کنن، فقط برای یک شب فرموده گوهرشاد رو عمل کنن؟ ضرر نداره ها!


نوشته شده در یکشنبه 91/2/3ساعت 9:50 عصر توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت