مشغول ساختن قسمتی از مسجد بود
که دقایقی بعد، بانوی جلیل القدری وارد مسجد شد
نگاهش به او خیره شد... انگار تا به حال کسی به این زیبایی ندیده بود
و جوان ما ناخودآگاه یک دل نه و صد دل عاشق اون دختر شد
هرچی گفتند تو کجا و این دختر کجا حرف تو گوشش نرفت
شب و روز کارش شده بود گریه و فکر کردن
و بالاخره هرطوری که بود جریان عاشق شدنش رو به گوش اون دختر رسوند
و اون دختر برای جوان عاشق پیشه ما فقط یک شرط گذاشت
و گفت اگرمیخوای به من برسی باید چهل شب پشت سر هم نماز شب بخونی و اگر موفق شدی من باهات ازدواج میکنم
اون جوون با تمام جون و دل این شرط رو قبول کرد و نماز شب خوندنش شروع شد
چند شب بیشتر نمونده بود که چهل شب تموم بشه و به عشقش برسه
ولی دیگه گریه هاش برای کس دیگه ای شده بود
اون عاشق خدا شد و گوهرشاد رو فراموش کرد
درست حدث زدید! گوهرشاد همون بانوی جلیل القدر قصه واقعی ماست که مسجدی رو به روی حرم امام رضا بنا کرد و الان من و شما اونجا نماز میخونیم
پ-ن-1: میگم بهتر نیست اینایی که از عشق های زمینی نمیتونن دست بکشن و فراموششون کنن، فقط برای یک شب فرموده گوهرشاد رو عمل کنن؟ ضرر نداره ها!
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |