تنها معبود من

دو ساعتی بود که عروسی شروع شده بود
و این فکر مدام به ذهن من خظور میکرد که تو میتونی زندگیش رو خراب کنی
اما این فکر شیطانی بود که از درون ول کن قضیه نبود
آخه چند ماه قبل از عروسی به من ایمیل زده بود که خیلی دوست دارم و به تو فکر میکنم!
و من هم آب پاکی رو ریخته بودم رو دستش
همه تو عروسی به حالت تحقیر آمیز به من نگاه میکردن
یعنی اینکه اونا تو رو قبول نکردن و دخترشون رو دادن به یکی دیگه
دوست داشتم داد بزنم بگم اینطوری نیست
و دختر شما در کمال تعجب از من خواستگاری کرده
میتونستم همون شب زندگیش رو خراب کنم
اما دلم سوخت و جلوی خودم و نگاه های مردم رو گرفتم

واقعا دوستی دخترها با پسرها قبل از ازدواج چقدر میتونه بد و مخرب باشه؟


نوشته شده در جمعه 90/4/17ساعت 11:41 عصر توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت