سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تنها معبود من

این روزها دیگر برای مذهب هم ارزشی قائل نیستند
ملاک پول انسانهاست و رتبه تحصیلی یشان
تازه به آدم با مدرک بیکار هم زن نمیدهند
اما به یک بیسواد پولدار چرا .... میدهند
اینجا دیگر قیافه هاهم برایشان تکراری شده
بس که با دیگران بوده اند،  ندیده به تو میگویند... نه!
جایی که زیبایی و زشتی فرقی نمیکند
و این درد است و درمانش رو به لاعلاجی
طبیبم این بیماران را شفا بده.....

پ.ن: من از گفته های بالا بی نیاز هستم


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 12:8 عصر توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |

مخاطب 1- یعنی من انقدر بدبخت شدم که دیگه جایی برای خودم ندارم؟
یعنی انقدر تنها شدم که خلق خدا بهم تیکه میندازن؟
پس تو کجایی؟
مخاطب 2-از من سوال نپرس تو خودت مسئول کارهایی هستی که انجام میدی
هرکار درستی که انجام دادی پاداشش رو گرفتی و هر کار اشتباهی رو هم که انجام دادی ...
درسته که من خیلی مهربونم و زود همه چی رو فراموش میکنم ولی تو رسم رفاقت رو رعایت نکردی!
مخاطب 1- تو همیشه راست میگی. به خودت قسم نمیدونم چطوری اتفاق افتاد
تو خودت شاهد بودی که...
اما این حق رو هم بهم بده که تو میتونستی یه کاری کنی که تو این منجلاب نیفتم
مخاطب 2- ایمان جان به آیه 274 سوره بقره عمل کن و فراموشم نکن تا فراموشت نکنم


نوشته شده در چهارشنبه 90/4/22ساعت 11:14 صبح توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |

از دور شدنم از تو مینویسم
از عهد و پیمانی که گسستم
و از دلی که شکستم

این قصه ی روزهای تنهایی من و توست
شبهایی که به لذت و اشک گذراندم
و روزهایی که به شوق وصال شب کردم

دنیا که هرجوری باشد میگذرد
بعضی ها آن را به عقد خود در می آورند
و بعضی سه طلاقه اش میکنند
مهم من هستم که دستم از همه جا کوتاه  است
نه تو را دارم و نه دنیا را....


نوشته شده در سه شنبه 90/4/21ساعت 2:54 عصر توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |

دو ساعتی بود که عروسی شروع شده بود
و این فکر مدام به ذهن من خظور میکرد که تو میتونی زندگیش رو خراب کنی
اما این فکر شیطانی بود که از درون ول کن قضیه نبود
آخه چند ماه قبل از عروسی به من ایمیل زده بود که خیلی دوست دارم و به تو فکر میکنم!
و من هم آب پاکی رو ریخته بودم رو دستش
همه تو عروسی به حالت تحقیر آمیز به من نگاه میکردن
یعنی اینکه اونا تو رو قبول نکردن و دخترشون رو دادن به یکی دیگه
دوست داشتم داد بزنم بگم اینطوری نیست
و دختر شما در کمال تعجب از من خواستگاری کرده
میتونستم همون شب زندگیش رو خراب کنم
اما دلم سوخت و جلوی خودم و نگاه های مردم رو گرفتم

واقعا دوستی دخترها با پسرها قبل از ازدواج چقدر میتونه بد و مخرب باشه؟


نوشته شده در جمعه 90/4/17ساعت 11:41 عصر توسط ناگفته های من و خدا نظرات ( ) |

<      1   2      


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت